فلسفه علم دینی
کتاب «فلسفه علم دینی» تألیف آیت الله علیاکبر رشاد در 308 صفحه و به همت انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد.
اصولاً تحول و توسعه در معرفت، در همۀ انواع علوم و انواع معرفتها از مبدأ، اول از مبانی و دوم از منطق، فلسفه و روش آن شروع میشود. اگر قرار باشد به هر نوع از علم از جمله علوم انسانی، علوم دینی، علوم عقلی و تولید علم جدید پرداخته شود، باید از فلسفۀ آن شروع کرده و سپس مبانی را بهعنوان زیرساختها و زیربنا طراحی و پایهگذاری کنیم و بعد روبنای آن را ساخته و در آن مستقر شویم.
برای تولید علم دینی ابتدا باید زیرساختهای آن را تولید کرد. این کتاب عهدهدار چنین کاری است و میخواهد زیرساختهای تولید علم دینی را بگوید و چهارچوبها و مبانی و پیشفرضها را در حوزههای مختلف در هستیشناسی، مبحثشناسی، غایتشناسی، ارزششناسی و در موضوعات مختلف زیرساختها ارائه کند.
کتاب از شش فصل و سه پیوست تشکیل شده است: فصل نخست، به پاسخگویی دربارۀ چهارده «چالش/پرسش» در زمینۀ «امکان»، «روایی»، «سودمندی» و «بایستگی» علم دینی پرداخته است.
در فصل دوم که در چهل بند سامان گرفته است، ارکان و اجزای نظریۀ مختار نویسنده در زمینۀ علم دینی و مختصات عمدۀ آن تبیین شده است؛ بهنظر نویسنده علم دینی از لحاظ منابع، «کثرتگرا» و از حیث منطق، «آمیختساختگان»؛ از جنبۀ معرفتشناسی، «واقعگرا» و «واقعنما»؛ از بُعد سنجشوری، «آزمونپذیر» و «تصحیحشونده»؛ از نظر فرایند تولید، «فرگشتیابنده»؛ از نقطهنظر ارزشي، «اخلاقمدار» و «غیربحرانزا» است و نیز به لحاظ اصابت حداکثري به واقع و همچنین از جهات مباني، منابع، موضوع و مقاصد، «مقدس» است.
سومین فصل کتاب، معیارها و مختصات «ماهوي» و «هویتي» علم دیني را بررسی میکند. برابر این مقال، اطلاق عنوان علم دیني به معرفت دستگاهواري که همۀ معیارهاي ماهوي آن براساس دین تکوّن یافته باشد، «اطلاق حقیقي» است؛ اما اطلاق این عنوان به دستگاه معرفتياي که واجد همۀ معیارهاي مطرحشده در این فصل نیست، «اطلاق مجازي» و احیاناً مسامحي است. به تعبیر دیگر، عنوان علم دیني ميتواند در سه افق متفاوت بهکار رود: علم دیني «بالمعني الأخص»، علم دیني «بالمعني الأعم» و علم دیني «بالمعني الأوسع».
فصل چهارم در صدد ارائۀ «مباني معرفتشناختی» علم دیني بالمعني الأعم است و این مدعا را با ارائۀ الگویي در زمینۀ معرفتشناسي علم، باعنوان «نظریۀ معرفتشناسي واقعگراي دیني» سامان ميبخشد.
فصل پنجم به تبیین مباني طبقهبندي علوم، براساس «نظریۀ تناسق» میپردازد و در انتها با ارائۀ الگوی مشخصی برای طبقهبندی علوم انسانی مطلوب (یعنی با رویکرد پیشینی) پایان میپذیرد.
فصل ششم مطلب جامعي است دربارۀ «موانع نقد و نوآوري» در قلمرو دینپژوهي و تولید علم عليالاطلاق و علم دیني عليالخصوص که حاوي شرح اجمالي چهلوپنج مانع و راهچارههاي هرکدام از آنها که در قالب پنج گروه طبقهبندي شده است.